خسته ام از نا مردمي ها و فريب
خسته ام اما کسي يارم نشد
خسته بودم من ولي نا کس شدن کارم نشد
خسته ام دل را به دريا ميزنم
هر روز خويش را پيوند به فردا ميزنم
خسته ام اما رسم وفا داران چه شد
قولمان پس زير آن باران چه شد
خسته ام اما جواني رفته است از پيش من
پاک بودي تو زماني چون نگاه درويش من